زندگی عجیب من!!

سلام! اینجا از زندگیم مینویسم و اینکه توی این ۲۴سال چی به من گذشته!!یه کم عجیبه و دردناک!ولی خوب بالاخره اتفاق افتاده...

زندگی عجیب من!!

سلام! اینجا از زندگیم مینویسم و اینکه توی این ۲۴سال چی به من گذشته!!یه کم عجیبه و دردناک!ولی خوب بالاخره اتفاق افتاده...

قسمت پنجم

دخترک در سنین نوجوانی همیشه از لحاظ بنیه بدنی و جسمانی احساس ضعف میکرد!!!با وجود پوست سفید رنگش همیشه رنگ پریده بود،خیلی زود خسته میشد،همیشه سرگیجه داشت و... مادر مهربون و پدر روشنفکر و دوست داشتنیش!!،که هیچ!!عین خیالشون نبود! دخترک گاهی این مشکل رو به زبون میاورد و چون اون موقع ها سنی نداشت وتجربه ای،اینگونه تصور میکرد که شاید دچار افت فشارخون شده!و این را به پدر و مادر مهربانش هم گفت که ای کاش هرگز چنین نمیکرد!!!!!!این عبارت(فشار خون پایین)هم شد بهانه ای برای تمسخر دختربرای سالیان سال از سوی پدر و مادر مهربان که :ااااااااااااا فشاااااااررررررت افتاده!!!(با لحن تمسخر آمیز بخوانید!).

در سن 17 سالگی پزشک به دلایلی برای دختر آزمایش خون درخواست کرد! بعد از آماده شدن جواب آن،مشخص شد که دختر کم خونی دارد!پزشک خانوادگی برای دختر کپسول آهن(فیفول)تجویز نمود که دختر پس از مصرف آن ها به وضوح احساس کرد که آن مسائل آزاردهنده قبلی(سرگیجه،خستگی مفرط،رنگ پریدگی و...) روبه بهبودی اند! وقتی سری اول قرص ها تمام شد،دختر نزد پدر رفت و گفت:پدر کپسول های فیفولم تمام شده؛اگر ممکن است... و همین یک جمله باز هم سبب یک عمر مسخره کردن و دست انداختن دخترک از جانب پدر ومادر مهربانش شد:اااااااااااااااافیفولت تمام شد؟؟؟(با لحن تمسخرآمیز بخوانید!)...گو اینکه سری بعد،مادر مهربان،پدر روشنفکر را برای خرید همان قرص برای خودش!! روانه بازار کرد و پدر روشنفکر دوست داشتنی هم قرص را پنهانی!!!!به مادر مهربان داد  و مادر مهربان هم از دید دختر مخفی شان کرد تا بقول خودش قرصها را نخورد!و آن قرص ها آنقدر ماند تا تاریخ مصرفشان تمام شد!!!!!! دخترک 18 ساله شده بود که یکی از خواستگاران پروپاقرصش که در یکی از ملاقاتها متوجه رنگ و روی پریده دخترک شده بودبا تشخیص خودش 5بسته از همان قرص ها را برای دخترک فرستاد و دخترک با همان غرور لعنتی همیشگی اش و سر خوردگی ناشی از اتفاق قبلی که بر سر همان قرص ها برایش افتاده بود هرگز نتوانست حتی یک عدد از قرص ها را مصرف کند!!  

نکته جالب توجه اینجاست که مادر وقتی آن همه قرص تاریخ گذشته را در کشوی دخترک دید با لحن حق به جانبی گفت:ببین چقدر دارو برات خریدیم!!!!!تو لیاقت استفادشون رو نداشتی!!!!!!!